درجستجوی خویش

ساخت وبلاگ

امروز همش توی هپروت بودم، نمی خوام خودم رو گول بزنم، واقعیت اینه که دوست دارم دکتر ف عاشق من شده باشه، دوست دارم با من ازدواج کنه و حتی امروز لحظاتی خودم رو در آغوش گرفتم و فکر کردم اونه. اه لعنتی دوست ندارم اینجوری فکر کنم ولی همش از اون اس ام اس نصف شب شروع شد و بعد هم حرفهای ش. تازه داشت درگیری هام کم میشد، شایدم می خواهد با این کارها یه داستانی رو بفهمه در مورد من.   نمی دونم گیجم ولی منطقم یه چیزی میگه ولی یه چیزی درونم هست یه نیاز شدید به دوست داشته شدن که نمیذاره صدای منطقم به گوشم برسه، چیکار باید بکنم؟ باید بهش بگم یا نه؟ نمی دونم ...

درجستجوی خویش...
ما را در سایت درجستجوی خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دریا darya بازدید : 205 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1391 ساعت: 3:13

امروز جون نداشتم، فکر می کردم شاید سرما خوردم، اما حسی به من می گفت دوباره درگیری درونی شروع شده و تو فکر می کنی سرما خوردی. درگیری از اس ام اس های خالی دکتر ف شروع شد، نصف شب. مثل همیشه تصورم بر این بود که اشتباه کرده ولی وقتی به ش گفتم گفت امکان نداره، به عطیه زنگ زدم و اونهم تعجب کرد. وقتی قیافه اش رو در آخرین جلسه رواندرمانی یادم میاد می فهمم یه چیزی هست و نمی دونم چرا؟ امروز دانشگاه نرفتم، فکر کردم می تونم به استادم بگم مریض بودم، پایان نامه پیش نمیره و من نمیدونم چرا؟

درجستجوی خویش...
ما را در سایت درجستجوی خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دریا darya بازدید : 195 تاريخ : 15 آذر 1391 ساعت: 5:19

دیشب رفتم پارک، بعد از مدتها الهام اومده بود، من و الهام تنها قدم زدیم چون کیارش می خواست بدود، مهدی می خواست طناب بزنه و بقیه هم نبودن. نمی دونم چی شد که لحظه های آخر، وقت خداحافظی من گفتم که میرم پیش روانکاو و الهام یه چیزهایی گفت از بچه گی  تو و خودش. از شکنجه های روحی که مامانتون به شما میداده. از شب اداراری تو تا یازده سالگی و ... . دگرگون شدم، دلم سوخت، برای اولین بار توی این مدت احساس کردم می تونم ببخشمت، حالا می فهمم معنی این جمله رو که تا با کفش های کسی راه نرفتی، نمی تونی در موردش قضاوت کنی. دیشب تا صبح توی خواب با کفش های تو راه رفتم، چه سخت بود و نفس گیر...

درجستجوی خویش...
ما را در سایت درجستجوی خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دریا darya بازدید : 183 تاريخ : 8 آذر 1391 ساعت: 5:19

چقدر امروز حس می کنم از خودم بیگانه ام. چقدر از خودم دورم و این حس تا چه اندازه آدم رو می ترسونه.

درجستجوی خویش...
ما را در سایت درجستجوی خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دریا darya بازدید : 212 تاريخ : 3 آذر 1391 ساعت: 5:20

این روزها خیلی به خودم فکر می کنم، به حرفهایی که دکتر ف به من زد. آیا واقعن روابطی که داشتم اون اندازه عمیق نبوده، آیا مانعی هست درمن ؟  اون سوگواری بزرگ ؟ یا شاید آدمی احساسی هستم  که خودش رو بی احساس جلوه میدهد؟

به دو چیز الان خیلی فکر می کنم، یکی اینکه من واقعن به این آدمها به لحاظ روحی نزدیک میشدم یا نه؟ اینکه من این آدمها رو واقعن به خاطر خودشون دوست داشتم یا به خاطر فرار از تنهایی خودم؟ احساسی که به اونها داشتم واقعی بود یا تنها برای حفظ اونها برای حفظ رابطه با اونها؟  دوم اینکه آدم بی احساسی هستم ؟ یا اینکه آدم احساسی که خودش رو بی احساس نشون میده.

  به یک چیز تا الان رسیدم اینکه همیشه در همه ی روابطم ابراز احساسات کردن برام خیلی سخت بوده و همیشه این کار رو با ایمیل و اس ام اس می کردم اونهم بیشتر با شعرهای دیگران و گاهی دست نوشته های قدیمی خودم. 

واقعیت اینه که اگه بخوام تک تک روابطم رو به طور جدا بررسی کنم، به تحلیل زیر می رسم:

م: لحظاتی بود که واقعن احساس می کردم دوستش دارم، شب دوم بارگاه سوم. غیر از اون شب بیشتر به  این فکر می کردم که اون چه اندازه من رو دوست داره، به این فکر می کردم که رابطه خراب نشه.

پ: برام جذاب بود و در کل رابطه به این فکر بودم که احساسش رو گیر بندازم، که دوستم داشته باشه به هر قیمتی.

پو: برام جذاب بود و همش به این فکر می کردم که عاشقم بشه

س: خیلی مواقع احساس می کردم که واقعن دوسش دارم، اما خیلی مواقع هم حس بیگانه ای در موردش داشتم. بیشتر به این فکر می کردم با ازدواج با س به خیلی از خواسته هام میرسم

ع: اصلن دوسش نداشتم، ولی تا مرز ازدواج باهاش پیش رفتم

م: خیلی دور به نظر میاد، خیلی احساساتم یادم نمیاد، اوایل دوسش نداشتم ولی آخریا واقعن دوسش داشتم ولی باز هم دنبال این بودم که من رو بیشتر دوست داشته باشه، فکر می کردم اون اندازه که لایق دوست داشتن هستم دوستم نداره.

من فکر می کنم بیشتر از اینکه خود این آدمها رو دوست داشته باشم. دوست داشته شدن رو دوست داشتم و شاید ادای دوست داشتن. اگر این طور باشه چرا اینقدر در طول رابطه درگیر رابطه میشم، دائم به این فکر می کنم که برنامه ریزی کنم که با هم باشیم. شاید برای این که دوست داشتن اونها رو برای خودم حفظ کنم. شاید...، نمی دونم، به قول دکتر ف می تونه همه ی این تحلیل ها غلط باشه...

 

 

 

درجستجوی خویش...
ما را در سایت درجستجوی خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دریا darya بازدید : 218 تاريخ : 3 آذر 1391 ساعت: 5:21